نقد و بررسی کتاب سلاخ خانه شماره پنج

دربارۀ کتاب سلاخخانهی شمارهی پنج:

کتاب سلاخ خانه شماره پنج، رمانی علمی تخیلی نوشته ی کورت ونه گات است که اولین بار در سال 1969 انتشار یافت. این رمان که اثری

دربارۀ کتاب سلاخ‎خانه‎ی شماره‎ی پنج:

کتاب سلاخ خانه شماره پنج، رمانی علمی تخیلی نوشته ی کورت ونه گات است که اولین بار در سال 1969 انتشار یافت. این رمان که اثری کلاسیک به حساب می آید، یکی از برجسته ترین کتاب های ضد جنگ در جهان است. داستان این اثر به بمباران جنجال برانگیز شهر درِسدِن آلمان، و شخصیتی به نام بیلی پیلگریم می پردازد که سفرهایش در زمان، بازتاب دهنده ی سفر اسطوره وار همه ی ما در طول زندگی برای یافتن معنی و مفهوم است. کتاب سلاخ خانه شماره پنج به شکلی فوق العاده جذاب و بدیع به ترس ها و تجربیات جنگ جهانی دوم می پردازد و به عنوان تأثیرگذارترین و محبوب ترین اثر کورت ونه گات شناخته می شود. یکی از مهمترین اتفاقات این داستان به یاد ماندنی، جان به در بردن بیلی پیلگریم در زمان اسارت از بمباران شهر درسدن است؛ رویدادی که در زندگی خود ونه گات نیز به وقوع پیوست و همین نکته، رگه های خودزندگی نامه ای به این رمان بخشیده است.

دربارۀ نویسنده:

کورت ونه گات نویسنده‌ و از تأثیرگذارترین رمان‌نویسان قرن بیستم آمریکا و جهان است. شهرت نوشته‌های ونه گات اغلب به طنز سیاه و گزنده، عناصر تخیلی، مضامین اجتماعی و سیاسی، و به‌کار‌گیری تکنیک‌های پست‌مدرن برای برجسته‌تر کردن توحش و غرابت عصر مدرن برمی‌گردد. وی همچنین به خلق شخصیت‌های غیرعادی و جهانی منحصربه‌فرد شهرت دارد. «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» و «مردی بدون وطن» از پرمخاطب‌ترین کتاب‌های ونه گات هستند.

کورت ونه گات استعداد نویسندگی و لحن خاص خود را که رگه‌هایی از طنز تلخ در آن نمایان بود، با انتشار اولین رمانش یعنی «پیانوی خودنواز» در سال 1952 نشان داد. پیانوی خودنواز و استقبالی که از آن شد مسیر زندگی ادبی و انتشار آثار جدید را برای ونه گات آسان‌تر کرد.

بریده‎هایی از کتاب:

تاریخ، با بیان رسمی خاص خود نشان می‌دهد که صلیبیون مردانی وحشی و نادان بودند. انگیزه آنها تعصب مطلق بود و بس و راهشان راه اشک و خون. اما افسانه‌پردازیها، با پرگویی، به پاکدامنی و قهرمانی آنان می‌پردازد و با بیانی بس شیوا و دل‌انگیز، از ایشان تصویری عفیف و بزرگوار رقم می‌زند، از افتخار ابدیی که برای خود کسب کرده‌اند، دم می‌زند و از خدمات بزرگشان به جهان مسیحیت سخن می‌راند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۳۰)

روی کره زمین، ما خیال می‌کنیم لحظات زمان مثل دانه‌های تسبیح پشت‌سرهم می‌آیند و وقتی لحظه‌ای گذشت، دیگر گذشته است، اما این طرز تفکر وهمی بیش نیست. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۴۳)

هرگز کسی موضوع جنگ را پیش نکشید تا وقتی که خود بیلی آن را عنوان کرد. یک نفر از میان جمعیت داخل باغ وحش، از طریق سخنران، از او پرسید باارزش‌ترین چیزی که تاکنون در ترالفامادور یاد گرفته است، چیست و بیلی پاسخ داد: «اینکه ساکنان یک سیاره چگونه می‌توانند با صلح و صفا با هم زندگی کنند! همان‌طور که می‌دانید، من از سیاره‌ای می‌آیم که از روز ازل، درگیر یک سلاخی بی‌معنی شده است. من با چشمهای خودم بدن دختر مدرسه‌ایهایی را دیده‌ام که زنده‌زنده در منبع آب شهر جوشانده شده‌اند. این کار به‌وسیله هموطنان خود من، که در آن زمان با غرور ادعای مبارزه با شرّ ناب را داشتند، صورت گرفته است.» بیلی راست می‌گفت. این جنازه‌های جوشانده شده را در شهر درسدن دیده بود. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۱۴۷)

شبی که درسدن نابود شد، بیلی در انبار گوشت بود. بالای سر آنها صداهایی مثل صدای گامهایی غول‌آسا بلند بود. صدا از بمبهای انفجاری بسیار نیرومندی بود. غولها یک‌بند راه می‌رفتند. انبار گوشت، پناهگاه بسیار امنی بود. در آن پایین اتفاقی نمی‌افتاد، جز اینکه گاهگاهی سفیدکاری سقف مثل باران فرو می‌ریخت. بجز آمریکاییها و چهار محافظشان و چند لاشه تمیز شده، کس دیگری در آن پایین نبود. قبل از شروع حمله هوایی، بقیه نگهبانها به آغوش آسایش خانه‌های خود در درسدن پناه برده بودند. در آن شب، همه آنها با خانواده‌هایشان کشته می‌شدند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۸)

درسدن اکنون مثل کره ماه شده بود؛ هیچ‌چیز نبود، بجز مواد معدنی. سنگها داغ بود. در آن منطقه همه مرده بودند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۹)

بمباران درسدن یکی از آن حوادث وحشتناکی است که در نتیجه شرایط ناخواسته و تأسف‌بار گاهی در زمان جنگ اتفاق می‌افتد. کسانی که آن را تایید کردند نه تبهکار بودند و نه بی‌رحم، گرچه باید اذعان کرد که این اشخاص به علت دوری از واقعیتهای خشن جنگ، از درک کامل قدرت ترسناک و مخرب بمباران هوایی بهار ۱۹۴۵ عاجز بودند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۳۲)

و جایی بهار شد. معدن اجساد را بستند. سربازان همه برای جنگ با روسها از آنجا رفتند. در مناطق حومه، زنان و کودکان دست به کندن سنگر زدند. بیلی و دیگران را در اسطبل در حومه شهر زندانی کردند. و بعد، یک روز صبح از خواب بیدار شدند و دیدند درِ اسطبل قفل نیست. جنگ جهانی دوم در اروپا تمام شده بود. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۶۳)

کلاسیک به حساب می آید، یکی از برجسته ترین کتاب های ضد جنگ در جهان است. داستان این اثر به بمباران جنجال برانگیز شهر درِسدِن آلمان، و شخصیتی به نام بیلی پیلگریم می پردازد که سفرهایش در زمان، بازتاب دهنده ی سفر اسطوره وار همه ی ما در طول زندگی برای یافتن معنی و مفهوم است. کتاب سلاخ خانه شماره پنج به شکلی فوق العاده جذاب و بدیع به ترس ها و تجربیات جنگ جهانی دوم می پردازد و به عنوان تأثیرگذارترین و محبوب ترین اثر کورت ونه گات شناخته می شود. یکی از مهمترین اتفاقات این داستان به یاد ماندنی، جان به در بردن بیلی پیلگریم در زمان اسارت از بمباران شهر درسدن است؛ رویدادی که در زندگی خود ونه گات نیز به وقوع پیوست و همین نکته، رگه های خودزندگی نامه ای به این رمان بخشیده است.

 

دربارۀ نویسنده:

کورت ونه گات نویسنده‌ و از تأثیرگذارترین رمان‌نویسان قرن بیستم آمریکا و جهان است. شهرت نوشته‌های ونه گات اغلب به طنز سیاه و گزنده، عناصر تخیلی، مضامین اجتماعی و سیاسی، و به‌کار‌گیری تکنیک‌های پست‌مدرن برای برجسته‌تر کردن توحش و غرابت عصر مدرن برمی‌گردد. وی همچنین به خلق شخصیت‌های غیرعادی و جهانی منحصربه‌فرد شهرت دارد. «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» و «مردی بدون وطن» از پرمخاطب‌ترین کتاب‌های ونه گات هستند.

کورت ونه گات استعداد نویسندگی و لحن خاص خود را که رگه‌هایی از طنز تلخ در آن نمایان بود، با انتشار اولین رمانش یعنی «پیانوی خودنواز» در سال 1952 نشان داد. پیانوی خودنواز و استقبالی که از آن شد مسیر زندگی ادبی و انتشار آثار جدید را برای ونه گات آسان‌تر کرد.

 

بریدههایی از کتاب:

تاریخ، با بیان رسمی خاص خود نشان می‌دهد که صلیبیون مردانی وحشی و نادان بودند. انگیزه آنها تعصب مطلق بود و بس و راهشان راه اشک و خون. اما افسانه‌پردازیها، با پرگویی، به پاکدامنی و قهرمانی آنان می‌پردازد و با بیانی بس شیوا و دل‌انگیز، از ایشان تصویری عفیف و بزرگوار رقم می‌زند، از افتخار ابدیی که برای خود کسب کرده‌اند، دم می‌زند و از خدمات بزرگشان به جهان مسیحیت سخن می‌راند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۳۰)

روی کره زمین، ما خیال می‌کنیم لحظات زمان مثل دانه‌های تسبیح پشت‌سرهم می‌آیند و وقتی لحظه‌ای گذشت، دیگر گذشته است، اما این طرز تفکر وهمی بیش نیست. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۴۳)

هرگز کسی موضوع جنگ را پیش نکشید تا وقتی که خود بیلی آن را عنوان کرد. یک نفر از میان جمعیت داخل باغ وحش، از طریق سخنران، از او پرسید باارزش‌ترین چیزی که تاکنون در ترالفامادور یاد گرفته است، چیست و بیلی پاسخ داد: «اینکه ساکنان یک سیاره چگونه می‌توانند با صلح و صفا با هم زندگی کنند! همان‌طور که می‌دانید، من از سیاره‌ای می‌آیم که از روز ازل، درگیر یک سلاخی بی‌معنی شده است. من با چشمهای خودم بدن دختر مدرسه‌ایهایی را دیده‌ام که زنده‌زنده در منبع آب شهر جوشانده شده‌اند. این کار به‌وسیله هموطنان خود من، که در آن زمان با غرور ادعای مبارزه با شرّ ناب را داشتند، صورت گرفته است.» بیلی راست می‌گفت. این جنازه‌های جوشانده شده را در شهر درسدن دیده بود. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۱۴۷)

شبی که درسدن نابود شد، بیلی در انبار گوشت بود. بالای سر آنها صداهایی مثل صدای گامهایی غول‌آسا بلند بود. صدا از بمبهای انفجاری بسیار نیرومندی بود. غولها یک‌بند راه می‌رفتند. انبار گوشت، پناهگاه بسیار امنی بود. در آن پایین اتفاقی نمی‌افتاد، جز اینکه گاهگاهی سفیدکاری سقف مثل باران فرو می‌ریخت. بجز آمریکاییها و چهار محافظشان و چند لاشه تمیز شده، کس دیگری در آن پایین نبود. قبل از شروع حمله هوایی، بقیه نگهبانها به آغوش آسایش خانه‌های خود در درسدن پناه برده بودند. در آن شب، همه آنها با خانواده‌هایشان کشته می‌شدند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۸)

درسدن اکنون مثل کره ماه شده بود؛ هیچ‌چیز نبود، بجز مواد معدنی. سنگها داغ بود. در آن منطقه همه مرده بودند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۹)

بمباران درسدن یکی از آن حوادث وحشتناکی است که در نتیجه شرایط ناخواسته و تأسف‌بار گاهی در زمان جنگ اتفاق می‌افتد. کسانی که آن را تایید کردند نه تبهکار بودند و نه بی‌رحم، گرچه باید اذعان کرد که این اشخاص به علت دوری از واقعیتهای خشن جنگ، از درک کامل قدرت ترسناک و مخرب بمباران هوایی بهار ۱۹۴۵ عاجز بودند. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۳۲)

و جایی بهار شد. معدن اجساد را بستند. سربازان همه برای جنگ با روسها از آنجا رفتند. در مناطق حومه، زنان و کودکان دست به کندن سنگر زدند. بیلی و دیگران را در اسطبل در حومه شهر زندانی کردند. و بعد، یک روز صبح از خواب بیدار شدند و دیدند درِ اسطبل قفل نیست. جنگ جهانی دوم در اروپا تمام شده بود. (کتاب سلاخ‌خانه شماره پنج – صفحه ۲۶۳)

 

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

اخرین نوشته‌ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش